و جاهدوا فی الله حق جهاده

سیب سرخی سر نیزه است دعا کن من هم ، این چنین کال نمانم ...به شهادت برسم

و جاهدوا فی الله حق جهاده

سیب سرخی سر نیزه است دعا کن من هم ، این چنین کال نمانم ...به شهادت برسم

دیروز از هر چه بود گذشتیم ؛ امروز از هر چه بودیم.
آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز.
دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود.
جبهه بوی ایمان می داد و اینجا ایمانمان بو می دهد.
الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم.بصیرمان کن تا از مسیر بر نگردیم و آزادمان کن تا اسیر نگردیم

**پیشاپیش عذر می خوام،،،به علت مشغله ی فراوان نمی توانم دنبال کننده ی خوبی باشم**

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۸ آذر ۹۸، ۱۱:۲۲ - 00:00 :.
    :(

۱۷ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

به همدلی امر شدیم

دلشان خوش است ، ما نیز دلمان را خوش می کنیم...

امیدواریم چون امیدوارند ، تبریک می گوییم چون تبریک می گویند . می گویند روزهای خوبی فرا می رسد ، ما نیز به امید روزهای خوب می مانیم . خدایا شکرت . فهمیدیم مسئله ی 1+5 ، 6 نمی شود .

وَلَن تَرْضَى عَنکَ الْیَهُودُ وَلاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدَى وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم بَعدَ الَّذِی جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللّهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیـرٍ

و هرگز یهود و نصارى از تو خشنود نخواهند شد تا آنکه از آیین آنان پیروى کنى. بگو: به یقین تنها هدایت خداوند هدایت (واقعى) است. و اگر پس از دانشى که برایت حاصل شد از هواهاى آنها پیروى کنى هرگز براى تو از جانب خداوند سرپرست و یاورى نخواهد بود

به همدلی امر شدیم اما ، دلواپسیم...

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۴ ، ۱۹:۰۵
سیب سرخ

از باغ می برند چراغـانی ات کنند
تا کاج جشن های زمستانی ات کنند

 

پوشانده اند صبح تو را ابر های تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند

 

یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می برنـد که زندانی ات کنند

 

ای گل گمان مکن به شـب جشـن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند

 

یک نقطه بیش فرق رحیم ورجیم نیست
از نقطه ای بتـرس که شیطانی ات کنند

 

آب طلـب نکرده هـمیشه مراد نیست
گاهی بهانه ایست که قربانی ات کنند



ان شا الله در هفته ی آینده عازم یک سفر هستم . از همه ی دوستان تقاضای حلالیت دارم.

به فرشچیان بگویید طرح بزرگ ترین ضریح را برای بقیع آماده نماید

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۴ ، ۱۰:۳۴
سیب سرخ

حجت‌الاسلام کاظم صدیقی، خطیب موقت جمعه تهران مطالبی را از قول آیت الله العظمی بهجت (رحمة الله علیه) نقل کرده اند که بازگو کردن آن ها خارج از لطف نیست .

شخصی در ایوان حرم امام رضا(ع) به محضر آیت‌الله العظمی بهجت(ره) رسید و پرسید "از ظهور چه خبر؟"؛ حضرت آیت‌الله العظمی بهجت(ره) جواب دادند: مراقب اوضاع یمن باشید؛ جرقه‌ای در یمن زده می‌شود که با ظهور ارتباط دارد و ما باید خودمان را برای ظهور آماده کنیم.

حجت‌الاسلام صدیقی با بیان اینکه "معلوم است که این وقایع یمن درباره ظهور است"، خطاب به جوانان  افزود: ما اگر خودمان را بسازیم آقا ظهور می‌کنند.

ترسم تو بیایی و من آماده نباشم              ای کاش که من خاک ره کوی تو باشم

اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۴ ، ۰۰:۰۹
سیب سرخ

من می خواهم در آینده شهید بشوم. برای این که...

معلم که خنده اش گرفته بود، پرید وسط حرف علی و گفت:
«ببین علی جان! موضوع انشاء این بود که «در آینده می خواهید چه کاره بشین.»
باید در مورد یه شغل یا یه کار توضیح می دادی.
مثلاً، پدر خودت چه کاره است؟

... آقا اجازه ... شهید...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۴ ، ۰۶:۵۰
سیب سرخ

حجت‌الاسلام والمسلمین محسن قرائتی رئیس ستاد اقامه نماز در ذیل آیه 14 سوره عنکبوت درباره طول عمر امام زمان(عج) می‌نویسد:

«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ فَلَبِثَ فیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاَّ خَمْسینَ عاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ»­

و به راستى نوح را به سوى قومش فرستادیم، پس در میان آنان هزار سال، به استثناى پنجاه سال، درنگ کرد-ولى جز اندکى از مردم به سخن او گوش ندادند- پس طوفان (قهر خداوند) آنان را در حالى ­که ستمگر بودند، فرا گرفت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۴ ، ۰۱:۲۴
سیب سرخ

پرسید : ناهار چی داریم مادر ؟
مادر گفت :سبزی پلو با ماهی
با خنده رو به مادر کرد و گفت : ما امروز این ماهی ها را می خوریم
و یه روزی این ماهی ها ما را می خورند
چند وقت بعد ..عملیات والفجر 8 ... درون اروند رود گم شد ...
و مادر تا آخر عمرش ماهی نخورد .....

روحشان شاد یادشان جاودان باد..

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۴ ، ۰۶:۱۱
سیب سرخ

تا رسید ، کمر خمیده شو ، خم تر کرد و امیرعلی رو بوسید و دستش رو کشید رو سرش .

سلام پسرم . چطوری مادر ؟ بازم که غرق خاک و خل شدی.

زنبیلش رو گذاشت زمین و یه دستمال در آورد و صورت امیرعلیو پاک کرد.کمی اون طرف تر ، کرم­علی با اون چشای قشنگش داشت قامت مادر رو ورانداز می­کرد.

مادر همینطور که مشغول پاک کردن صورت امیرعلی بود، چشمش توی چشمای کرم­علی گره خورد.

سلام مادر. تو هم که عین داداشتی .الان میام صورت تو رو هم پاک می­کنم. عصا رو دستش گرفت و کمر خمیده رو تا جایی که ممکن بود راست کرد و آروم آروم اومد طرف کرم­علی .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۴ ، ۰۶:۱۶
سیب سرخ